سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خواب چه تصمیمهاى روزانه را که نقش بر آب کرد . [نهج البلاغه]
راه دل

یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشید   شاید که نگاهی کند آگاه نباشید 

امروز (یکشنبه ۲۷ خرداد) در اندیشه نحوه بیان مطلبی در کلاس بودم و در این باره تامل می کردم. گفتگویی ذهنی پیش آمد و در این حال یکی از شاگردان سوالی کرد فرصت نبود و سوال با موضوع بحث ارتباطی نداشت توضیح مختصری دادم و به او گفتم بیش از این چیزی نمی توانم بگویم همین توضیح مختصر و سر بسته را داشته باشید که فرصت و مکان توضیح نیست و...

در همین لحظه به ذهنم رسید (من هیچ نگویم دگر از خویش بریدم) فکر کردم شعری می­خواهد جاری شود. بدون مقاومت صفحه سفیدی از دفترم را باز کردم و نوشتم، ذهنم زیاد منحرف می­شد و به دنبال اندیشه های قبلی­ام میرفت. آنچه آمد و نوشتم این است:

من هیچ نگویم دگر از خویش بریدم

سودای تو دارم ز سر و ریش بریدم

بیچاره تر از ما و منی هیچ ندیدم

زآنرو ز دو عالم به ره خویش بریدم

من مست تولی توام ساقی کوثر

از غیر تو دل بر شکر و نیش بریدم

دامی است به ره خرقه و سجاده ولیکن

بی خرقه ز خمخانه درویش بریدم

شب نور رخ پر گهرت باز به دل بود

از روز و غم و جمله شرر هاش بریدم

ای مهر و عنایت مددی باز بفرما

کز نام و می و فخر و غمش دوش بریدم

در راه وصال تو و آن مهر دل افروز

از خلق جهان بی تب و تشویش بریدم

صد شوق بدل دارم در راه تو محبوب

مشتاق توام  از دگر و خویش بریدم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مشتاق مهجور 86/4/12:: 7:28 صبح     |     () نظر