خدایا دل چنان بر جان من مستانه می تازد که می دانی
حبیبا سر چنان از دست دل با ناله می سوزد که می دانی
به دنیای پر از آشوب و دور از رسم عیاری
خدایا اشکم از دیده چنان خونابه می ریزد که می دانی
کلمات کلیدی: