سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و جابر پسر عبد اللّه انصارى را فرمود : ] جابر دنیا به چهار چیز برپاست : دانایى که دانش خود را به کار برد ، و نادانى که از آموختن سرباز نزند و بخشنده‏اى که در بخشش خود بخل نکند ، و درویشى که آخرت خویش را به دنیاى خود نفروشد . پس اگر دانشمند دانش خود را تباه سازد نادان به آموختن نپردازد ، و اگر توانگر در بخشش خویش بخل ورزد درویش آخرتش را به دنیا در بازد . جابر آن که نعمت خدا بر او بسیار بود نیاز مردمان بدو بسیار بود . پس هر که در آن نعمتها براى خدا کار کند خدا نعمتها را براى وى پایدار کند . و آن که آن را چنانکه واجب است به مصرف نرساند ، نعمت او را ببرد و نیست گرداند . [نهج البلاغه]
راه دل

 

معبودا:

چقدر باید بگذرد تا بشناسم آنچه آفریدی و برای آفریدنش خودت را ستودی، نمی­دانم آیا قدرت و فرصت شناختنش را دارم یا ...

عزیز دلم:

چه آفریدی که ندای فتبارک الله سر دادی، تو که آسمانها را با آن همه وسعت و زمین را با آن عظمت آفریدی، و آن همه موجودات دیگر را ...

مگر در این مشت خاک چه دمیدی که برتر از همه قرار گرفت و بار امانت «اختیار» را به دوش کشید که هیچکس را یارای بر دوش کشیدنش نبود.

مهربان من:

آب و آتش را به هم آمیخته­ای که من در یک لحظه در آتش هجرانت، درد فراغت و رنج آلودگیم می­سوزم و در همین حال آب خنک شوق دیدارت و امید به لطف بی­کرانت فرح بخش جان من است.

فدای مهربانیت:

می­دانم حاصل عمرم جز حسرت دوریت و داغ مهجوریم نیست اما با این همه آنچنان غرق باتلاق نافرمانیت شده­ام که حتی با دانستن این مهم توان بیرون آمدن از این باتلاق را ندارم.

زیبای من:

تو یکسره صفا و خوبی هستی، شوقی برسان، کرشمه­ای بنما و توانی عنایت فرما، تا به یکباره بدرآیم و آن شوم که تو می­خواهی و آن کنم که تو فرموده­ای و آن باشم که لیاقت خلیفه الهی ترا داشته باشم که خود فرموده­ای ادعونی استجب لکم.

مشتاق حضور جاودانه­ات مشتاق مهجور

 

*  *  *  *  *

امشب دوباره دست طلب دامنم گرفت

دنیا  و  ناز  و  تعلق  پرم  گرفت

غفلت چو  شعله، شرر  بر تنم  زند

گو صد هزار درد و الم طاقتم گرفت

 

*  *  *  *  *

امشب دوباره میل وصالت چنان کند

شوق لب چو شرابت  چنان  کند

گویی غروب رنگ تعلق زدوده است

فردا غبار و غرور و تعلق چنان کند

*  *  *  *  *

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مشتاق مهجور 86/3/7:: 5:31 صبح     |     () نظر