سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها! نگریستن به رخسار تو شوق دیدارت را از تو درخواست می کنم . [فاطمه علیه السلام ـ در دعایش ـ]
راه دل

 

28/1/86 حافظیه

امروز عصر بعد از کلاس حافظ شناسی در حال و هوای حافظیه دل بی­قراری می­کرد و ذهن با حافظ نجوا، و من نظاره­گر بودم.

ساعتی گذشت میل نوشتن آمد، با طلب استمداد از حضرت لسان الغیب کلماتی جاری شد. شاید شرحی باشد بر حال و هوای این ایام دل بی­قرار شده­ام!

عزیزا تقدیر هرچه هست مورد رضا و عنایت تو باشد، کافی است و نیکوست.

 

*     *    *     *

حال و هوای مستی و شور و نوای عاشقی

شوق وصال و بی­خودی، درد و دوای عاشقی

این تن زخم دیده­ام، باز رمیده از قفس

تا که شنید شمه­ای بو و خیال عاشقی

تاب و تحملی نماند حال و ترنمی نماند

بس که شرار شد دلم در تب و تاب عاشقی

من نه هوای خامی و میل گناه کرده­ام

بلکه طلب نموده­ام، نرمی دل زعاشقی

صبر و قرار من چه شد، قول و قرار من کجاست

باز نموده این دلم فکر و خیال عاشقی

ناز کمان ابرویش، جان به فدای عشوه­اش

در پی بال زخمی­ام، تن بفدای عاشقی

هجر رخ حبیب من، دوری دست گرم او

در پی هم شکسته­اند خواب و خیال عاشقی

این همه طرح و نقشه­ام، بسته به موی دلبران

دست قضا چه می­کند، عمر بپای عاشقی

*        *       *      *

نمی­دانم چرا بزرگان و اهل معرفت حاضرند سالها عمرشان را با ساعتی عاشقی معامله کنند!؟

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مشتاق مهجور 86/3/9:: 6:15 صبح     |     () نظر