امشب سر باریدن خون از دل مجنون دارم
هوس سوختن از بای به سر، چون دارم
تا ابد مهر تو بر دل نقش است
دم بدم ناله و افغان زگردون دارم
دلا خو کن بتنهایی که دلبر بهتری دارد
بخوان اشعار زیبایش که او قصد بدی دارد
چنان باید بسوزی، ای دل نادان و بی ارزش
که محبوبت نداند بی دلی، خاکستری دارد
سحر با یاد رویش دل دعا دارد
دو چشمانم به کویش نهرها دارد
چه کردم من نمی دانم خدایا
که دور از چشم او جان ناله ها دارد
کلمات کلیدی:
صبح صفا و عطر ترنم بود، سلام
بس راز دل به طلاطم بود، سلام
بر روی بی مثال و لب لعلت ای صنم
هر لحظه بوسه زنانم بود، سلام
ای منتهای محرم دستان بهار کو
ای بی نهات عشق غریبان غبار کو
بی زلف چون کمند تو دلهای بی دلان
ای مونس و انس دل بی کسان نگار کو
کلمات کلیدی: