غدیر، تنها نه به عنوان «روزى تاریخى» ، بلکه به عنوان یک«عید اسلامى» مطرح است. عید بودن آن نیز، مراسم و سنتهاى خاصىرا مىطلبد و نه تنها باید آن را عید دانست، بلکه باید آن راعید گرفت و به شادمانى پرداخت و به عنوان تعظیم شعائر دینى، آنرا بزرگ داشت و برشکوه آن افزود، تا ارزشهاى نهفته در این روزعظیم، همواره زنده بماند و سیره معصومین(علیهم السلام)احیاگردد.
همه این ویژگیها براى این روز بزرگ، موقعیتى والا و ارزشمندپدید آورد، آنچنان که رسول خدا(ص)و ائمه هدى و مومنانى که پیروآنان بودند، از موقعیت این روز شادمان بودند. مقصود ما از«عیدگرفتن» این روز نیز همین است. خود حضرت رسول نیز به ایننکته اشاره و تصریح فرموده است، از جمله در روایتى کهمىفرماید:
«روز غدیرخم، برترین اعیاد امت من است، روزى است که خداىمتعال مرا فرمان داد تا برادرم علىبن ابىطالب را به عنوانپرچمى هدایتگر براى امتم تعیین کنم که پس از من به وسیله اوراهنمایى شوند، و آن، روزى است که خداوند در آن روز، دین راکامل ساخت و نعمت را بر امتم به کمال و تمام رساند و اسلام رابه عنوان دین، برایشان پسندید.»
کلمات کلیدی:
امشب سر باریدن خون از دل مجنون دارم
هوس سوختن از بای به سر، چون دارم
تا ابد مهر تو بر دل نقش است
دم بدم ناله و افغان زگردون دارم
دلا خو کن بتنهایی که دلبر بهتری دارد
بخوان اشعار زیبایش که او قصد بدی دارد
چنان باید بسوزی، ای دل نادان و بی ارزش
که محبوبت نداند بی دلی، خاکستری دارد
سحر با یاد رویش دل دعا دارد
دو چشمانم به کویش نهرها دارد
چه کردم من نمی دانم خدایا
که دور از چشم او جان ناله ها دارد
کلمات کلیدی:
صبح صفا و عطر ترنم بود، سلام
بس راز دل به طلاطم بود، سلام
بر روی بی مثال و لب لعلت ای صنم
هر لحظه بوسه زنانم بود، سلام
ای منتهای محرم دستان بهار کو
ای بی نهات عشق غریبان غبار کو
بی زلف چون کمند تو دلهای بی دلان
ای مونس و انس دل بی کسان نگار کو
کلمات کلیدی:
در آغوشم تو بودی تا سحر مستانه می خواندم
به دامانم نشستی تا فلق گل نامه می خواندم
به قلبم نازنین لعلِ ، نکونامِ، پر از آشوب
تو بودی باوفای مهربان! شب نامه می خواندم
دل آرامی بدل بودی که از شوق وصال بی مثالت
می خریدم عشوه و نازت، غزل با ناله می خواندم
به ایامی که محبوبی نمودی بر دل تاریک و بی نورم
گل لعلم به دم هردم ترا پنهانه می خواندم
تو آوای فرح بخشی به جان خسته ام بودی
کجا رفتی که بی رویت چنان دیوانه می خواندم
شرار عشق شیرینت به جان آتش زده اینک
نما راهی در این ظلمتکده، از نامه هایت نامه می خواندم
چه شد مشتاق بد طالع، که ماندی یکه و تنها
خدایا داد دل از دلبران بستان، که من جانانه می خواندم
کلمات کلیدی:
تو شوق وصل و حضوری خدا کند که بیایی
امید نسل ظهوری خدا کند که بیایی
نوای خاموش لب تشنگان عدل و محبت
فدای خاطر خوبت خدا کند که بیایی
کلمات کلیدی:
خدایا تا تو هستی من عزیزم
ز اغیاران همه من سیر سیرم
خدایا با تو باشم کامیابم
دمی بی تو شوم من خاکسارم
تمام لحظه ها همراه من باش
که من هر لحظه ای جانی بگیرم
صفای این دل تنهای من باش
بیا تا من به دامانت بمیرم
سر سبزم به راه دل فدا شد
عزیزا مرحم دل از که گیرم
بیا یارب دوای درد من باش
انیس و مونس شبهای تارم
بیا ای هستی ام همواره از توست
دم تنهای ام با تو رفیقم
بیا هر لحظه ای در چشم من باش
که دم هر دم بیادت من اسیرم
عزیزا، مهربانا، بی تو پیرم
بیا هر دم در آغوشت بمیرم
خدایا مهربانی، با گذشتی، سبز دستی
به عمر رفته ام خجلت بیارم
روانم من بسویت نازنین اما
رهی پر رهزن است من هم ضعیفم
به راه تو شدم مشتاق مهجور
بیفزا شوق و کن مهجوریم کم
کلمات کلیدی:
شبی در راه دل محمل ببستم
تمام هستی ام را گل ببستم
چو فرهاد از سر و جانم گذشتم
که اندر پای دلبر دل ببستم
* * * * * * * * *
همیشه دل به راه سر فدا بود
دلم در زیر پا سر بر دعا بود
چو یکدم از دلم غفلت نمودم
سرم در زیر و دل بر سر خدا بود
* * * * * * * * *
سحر تابی به زلفش بسته بودم
در آن تابم غزلها گفته بودم
چنان سر گرم و مست و رام بودم
که نا گه جان به پایش گشته بودم
* * * * * * * * *
دل آرامی به دل آرام جان بود
تمام هستی ام در دل نهان بود
در آن دم دلبرم دل از برم برد
که سر تا پا همه شعله زنان بود
کلمات کلیدی: